داستانهای کهن پارسی » قصه چوپان زاده

ساخت وبلاگ
قصه چوپان زاده

در زمان قدیم مرد گله داری بود که همیشه توی بیابان زندگی میکرد و با گاو و گوسفند سر و کار داشت. روزی از روزها پسرش گفت: بابا اجازه بده تا من به شهر بروم و آنجا را ببینم و بدانم آدمهای شهری چه جوری زندگی میکنند.
پدر گفت: پسر جان همین زندگی ما خیلی بهتر از زندگی شهر است. اینجا راحت هستیم و زندگیمان هم از راه کشاورزی و چوپانی است. پسر اصرار کرد که حتماً باید به شهر بروم. پدرش گفت برو ولی زود برگرد. چوپان زاده روانۀ شهر شد. نزدیکی شهر به یک باغ رسید توی باغ یک دختری بود که مثل خورشید میدرخشید. چوپان زاده وقتی دختر را دید مدتی ایستاد و او را تماشا کرد. دختر هم چوپان زاده را دید. پسر بی اختیار وارد باغ شد و مقابل دختر به تنه یک درخت تکیه داد.

پایگاه اطلاع رسانی روستای آقداش...
ما را در سایت پایگاه اطلاع رسانی روستای آقداش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حیدر طهماسبی aghdashonline بازدید : 346 تاريخ : پنجشنبه 8 فروردين 1392 ساعت: 1:36