داستانهای کوتاه » پرنده نرم و زیبا

ساخت وبلاگ

داستانهای کوتاه » پرنده نرم و زیبا

مادر : نمی تواند جای دیگری برود آخر پیدایش می کنی غصه نخور!

گفتم : آخه چطوری؟ اون پرنده ایی زیبا بود که پرواز کرد و رفت.

مادر گفت برادرت گوش به بازیست ، بدل نگیر او عاشق پرنده تو بود نمی دانست پرنده قفس را دوست ندارد و خواهد پرید .

پایگاه اطلاع رسانی روستای آقداش...
ما را در سایت پایگاه اطلاع رسانی روستای آقداش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حیدر طهماسبی aghdashonline بازدید : 323 تاريخ : پنجشنبه 8 فروردين 1392 ساعت: 1:36